به گفته هراکلیتوس، “نمی‌توان در یک رودخانه دو بار پا گذاشت!”

این نام نمایشگاهی است که پسرم داوید متحده برای عرضه کارهای هنری خود در «موزه روتشیلد» در شهر تل آویو انتخاب کرد.
(عکس: اهدایی یاسمین متحده)
(عکس: اهدایی یاسمین متحده)

از 16 ماه ژانویه 2025 در قلب تل آویو در یکی از موزه های معتبر نمایشگاهی برپا شد که رسانه های اسرائیلی از جمله دو روزنامه هآرتص و یدیعوت اخرونوت و رادیوی ملی اسرائیل در مورد آن گزارشهایی نوشتند.

نمایشگاهی که توسط یک جوان ایرانی زاده در مورد ایران و هنر ایران برپا شد و بسیار مورد توجه مردم اسرائیل و هنر شناسان و استادان دانشگاههای مختلف که از این نمایشگاه دیدار کردند قرار گرفت.

داوید فرزند چهارم از پنج فرزند من وهمسرم امانوئل است که در سال 1994 بعد از مهاجرت ما در اسرائیل بدنیا آمد.
قبل از سه سالگی شروع به خواندن و نوشتن کرد، از همان ایام کودکی (۴ سالگی) به هنر نقاشی و خوشنویسی علاقه داشت و قبل از اینکه به کلاس اول وارد شود بنا بر درخواست خودش مواد درسی کلاس اول و کلاس دوم را فرا گرفته بود و این سبب جهش او به کلاسهای بالاتر شد.

در اولین روز شروع سال تحصیلی کلاس اول به خانم آموزگار گفتم: ممکن است که در ساعات درس در داوید نشانه خستگی ببینید یا اگر او در کلاس مزاحمتی ایجاد کرد تقصیری ندارد زیرا او مواد درسی کلاس اول و دوم را بخوبی میداند و من از شما درخواست دارم مواد درسی جدیدی به او توصیه کنید.

خانم آموزگار بعد از شناسایی بیشتر با داوید به او مواد درسی پیشرفته تر از سطح درسی کلاس اول میداد و چون بر طبق قانون اموزش و پرورش در اسرائیل هر دانش آموزی هر چند هم که نابغه هم باشد باید کلاس اول را بگذراند در پایان سال از طرف آموزگار، مشاور و مدیر مدرسه توصیه شد از کلاس اول به کلاس سوم جهش یابد.

داوید در سن 14 سالگی دوران تحصیل در دبیرستان را اتمام کرد و فورآ در دانشگاه تل آویو بعنوان دانشجو رشته ریاضیات تحصیلات خود را آغاز کرد.

او در سن 16 سالگی بعنوان استادیار شروع به تدریس در دانشگاه تل آویو شد و بعد از آن دوره فوق لیسانس در ریاضیات و آمار شناسی را هم بپایان برد.

از آنجایی که علاقه به هنر و نقاشی و خلاقیت در رگهای او از همان دوران کودکی جریان داشت و در جوار تحصیل و تدریس در دانشگاه، هنر نقاشی را هم ادامه میداد.

(عکس: اهدایی یاسمین متحده)

داوید تصمیم به ثبت نام در رشته هنر در یکی از آکادمیهای هنر بسیار معروف در تل آویو کرد و از آنجایی که او نه فقط در رشته ریاضیات از نبوغ خاصی برخوردار هست در رشته هنر هم دارای استعداد خارق العاده ای میباشد.

بعد از دیدن کارهای هنری و گفتگو با داوید، استادان هنر به او پیشنهاد پذیرش در فوق لیسانس دادند (این هم خود جهش چشمگیری بود).

در طول دو سال تحصیلات در این آکادمی چند باری که باید برطبق درخواست استادان نمایشگاهی ترتیب دهد هر بار کارهای او مربوط به ایران و فرهنگ ایران بود همینطور تز پایان تحصیلی فوق لیسانس او و نقاشیهای او مربوط به فرهنگ وهنر ایرانی و مهاجرت خانواده از ایران به اسرائیل در آن بسیار محسوس بودند.

باید یاد آوری کنم که داوید و سایر فرزندان خانواده در دوران نوجوانی و بزرگسالی در گفتگوهای دور میز شام از موسیقی و فرهنگ و تمدن غنی ایران بسیار شنیده و کتابخانه منزل که حاوی کتابهای بسیاری بزبان فارسی و همینطور عبری هست جلوی رویشان بوده و حتی اگر قادر به خواندنشان نبودند ولی همین که در حضورشان کتابهای مربوط به تاریخ، فرهنگ ایران ورق زده شده در پرورش فکری آنها بی تآثیر نبوده و مغرور از این‌ هستند که والدین آنها ایرانی هستند.

شب افتتاحیه نمایشگاه

در شب افتتاح یک کار ویدیویی 4:43 دقیقه ای که پشت سر هم پخش میشد در فضای عمومی روی دیوار بلندی از پنجره اتاق یکی از افراد خانواده روتچیلد روی ساختمان روبرویی موزه نمایش داده شد.

این اثر اجرای تلویزیونی ترانه ای با اجرای خواننده محبوب ایرانی در اوایل دهه ۵۰ سیمین غانم بود که در برنامه تلویزیونی رنگارنگ اجرا شده بود به نمایش گذاشته شد.

سیمین غانم یکی از خواننده های کلاسیک ایرانی بود که به عنوان یکی از نمادهای موسیقی و فرهنگ ایرانی بسیار مورد احترام بود و داوید بسیار به صدای او علاقه دارد و تقریبآ ۸ سال پیش هم نقاشی او و چند خواننده معروف دیگر را هم کشید گویی که خواننده از تابلو بیرون میاید.

این ویدئو در چهار چوبی و به صورت عمودی به دو قسمت تقسیم شده بود.

در سمت راست برشی از ویدیو با زیرنویس فارسی از چپ به راست بود و انعکاس افقی همان ویدیو در طرف دیگر با ترجمه ترانه به زبان انگلیسی بر اساس گرامر انگلیسی.

(عکس: اهدایی یاسمین متحده)

فرش دیجیتالی!

نقطه شروع این اثر، موزه فرش ایران است، موزه ای واقع در پارک لاله تهران که ساخت آن بدستور شهبانو فرح بود و در سال ۱۳۵۶ بدست ایشان افتتاح شد.

فرح پهلوی که از طرفداران پرشور هنر و تأسیس موزه‌ها و گالری‌ها در ایران بودند.

متاسفانه یکسال بعد از افتتاح موزه فرش، خانواده سلطنتی مجبور به ترک ایران شدند.

داوید میگوید، این موزه یک وب‌سایت رسمی داشت، اما در دهه اول قرن بیست و یکم بایگانی شد و به آن هیچ دسترسی نبود ولی با استفاده از آرشیو اینترنتی، به وب‌سایت این موزه دسترسی پیدا کردم و تصاویر کوچک فرش‌های موزه را کشف کردم.
او ادامه میدهد که برای بوجود آوردن این فرش دیجیتالی کدی هابی نوشتم که مربوط به مجموعه‌ای از ده‌ها پیوند بین اجراهای مختلف خوانندگان زن برجسته ایرانی دهه‌ ۵۰ است.

کد بین تصاویر پیکسلی فرش‌های موزه موجود در محل ذخیره‌سازی و قاب‌هایی با رنگ متوسط مشابه از بانک رنگ هماهنگ شد، پس از ایجاد تطابق، کد ویدیوی مربوطه را به جای هر پیکسل فرش که از قاب با رنگ مشابه شروع می شود، جاسازی کردم.

نتیجه این کار شبکه ای از ویدیوهای کوچک هستند، حرکات ویدیوها که از دور تقریباً کاملاً یخ زده به نظر می رسند، فقط با مشاهده دقیق آشکار می شوند که هر گره فرش یک ویدیویی از یک خواننده می باشد.

با افتتاح نمایشگاه داوید دو فرش تصویری روی صفحه نمایش داد و هر هفته پس از اتمام کد (عملیات سنگین و طولانی) فرش دیگری را اضافه میکند تا زمانی که تمام فرش های موزه واقع در محل ذخیره سازی در فیلم گنجانده شده اند نمایش داده شوند.

گراموشکا!

بر روی دیوار موزه یک اثر بسیار جالب، هوشمندانه و پر معنا آویزان است که توجه بسیاری از بازدید کنندگان نمایشگاه را به خود جلب کرد.

داوید برای توضیح آنچه چیزی که هست ولی در ظاهر دیده نمیشود از دوازده جلد مجموعه کتاب‌های «تاریخ تمدن» نوشته ویل واریل دورانت هستند و به فارسی ترجمه شده اند و در کتابخانه منزل بود استفاده کرد.

کتابها را در سه ردیف و چهار ستون در کنار هم قرار داده در حالیکه بیننده تنها صفحه آخر آنها که سفید و بدون نوشته است را می بیند.

هر یک از چهار ستون کتاب با استفاد از علم وهنر معماری روی دیوار با نخ های مشکی که آنها را از هم جدا و بهم وصل میکنند آویزان هستند.

کتابها با دو نخ مومی مشکی که بسیار محکم کشیده شده اند، او هشت نخ بلند باقی مانده را طوری گذاشته که در باد حرکت می کنند مانند عقربه های ساعتی که مطابق قسمت کشیده شده می چرخند.

او در شب افتتاح نمایشگاه اینگونه گفت: برای شام شب شبات به خانه پدر و مادرم رفتم و دیدم پدرم نشسته و مشغول خواندن یکی از کتاب هاست، صحنه تقریباً دلسوزانه ای بود، این بیشتر یک عمل احساسی بود.

خواندن کتاب تاریخی قبل از شام شبات وصحبت در باره نوشته های کتاب، بیانگر اشتیاق و مقاومت درونی نسبت به این زمان و مکان است.

در حقیقت این اثر از منظره دوران کودکی من می گوید. والدینم با خواهر و برادرم در سال 1990 به اسرائیل مهاجرت کردند و من تقریباً 5 سال بعد در شهر اورشلیم بدنیا آمدم.

در سال 1997 به شهر تازه سازی بین اورشلیم و تل آویو نقل مکان کردیم، زمانی که شهر در روزهای اولیه خود بود.
منظره ای که می دیدم سنگریزه و جرثقیل بود، بدون هیچ آثاری از گذشته. همه چیز نو بود، ساختمانها، خیابانها، خانه ما و وسایل خانه، گویی همه چیز با من متولد شده است.

در خانه زبانی متفاوت از بیرون می شنیدم، والدینم با یکدیگر به فارسی گویش میکردند و با ما فرزندان به عبری.

شهری که به آن نقل مکان کردیم “شهر آینده” نام گذاشته شده بود. ما در یک منطقه نو ساز بودیم، در جلوی چشم همه چیز تازه بود ولی پشت سر والدینم فرهنگی غنی و تمدنی بزرگ قرار داشت. خوشبختانه پدر و مادرم که افراد فرهیخته ای هستد بخوبی حافظ این گنجینه پر قیمت هستند. در منزل اعیاد ایرانی جشن گرفته میشوند و ادب و تواضع ایرانی هنوز در خونشان جریان دارد و ما را هم از آن بهرمند ساختند.

ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ
یاسمین شالوم متحده متولد گلپایگان و مقیم شهر مودیعین در اسرائیل
ﻣﻄﺎﻟﺐ ﻣﺮﺑﻮﻃﻪ