درسی که از مصاحبه با پرزیدنت رئیسی دربارهٔ ایران آموختم

در سال ۲۰۱۷ از من خواسته شد برای مصاحبه با نامزد ریاست جمهوری وقت، ابراهیم رئیسی به ایران سفر کنم. یکروز پیش از آنکه قرار بود ایرانیها رأی خود را با نام نامزد ریاست جمهوری خود به صندوق رأی بریزند، رئیسی را در مسیر کارزار انتخاباتی او دنبال کردم و این مرد از رشت تا تهران تا رشت، صادقانه با من از ایرانی گفتگو کرد که امیدوار بود در دولت خود شاهد موفقیتش باشد.

وقتی می گویم صادقانه، هیچ شبهه ای ندارم که سخنانش سنجیده و حساب شده بودند، اما از آنجایی که آن زمان من را «دوست» محسوب می کردند، و یا شاید دقیق تر بگویم، حتی در جایگاه تحلیلگر سیاسی، خطری برای رژیم محسوب نمی کردند، به من اجازه داده می شد نگاهی به بازیهای سیاسی پشت پردهٔ ایران بیندازم.

من را یکی از مسؤولان اصلی تبلیغات جمهوری اسلامی، که تحصیلاتش را در خود ایالات متحده به پایان رسانده بود، و اطمینان او به نجابت اخلاقی من کافی بود که بتوانم اجازهٔ مصاحبه ای که اکثر غربی ها از آن محروم بودند را بگیرم.

تحت قوانین سختگیرانهٔ ایران هیچ روزنامه نگار خارجی، به جز با درخواست یا توصیهٔ ویژه اجازهٔ مصاحبه با نامزد ریاست جمهوری در شب پیش از انتخابات نمی یابد. ترس از مداخلهٔ خارجی به قدری شدید است که این کشور ترجیح می دهد در را به روی تمام خارجی ها ببندد.

پیش از آنکه وارد مقولهٔ «چه ها گفته شد و من چه ها فهمیدم» بشویم، اجازه بدهید توضیح دهم که «دختری مثل من» چگونه توانست در جایی که شمار اندکی از یهودیان هرگز اجازهٔ ورود یافتند، قرار گیرد. هر چه باشد، تحت حکومت حاکم فعلی، ایران جایی نیست که از یهودیان با روی باز استقبال شود. اسمش را شانس بگذارید، و یا پیامد عطشی چنان شدید به رژهٔ اهداف ایران در مقابل چشم متفکران غربی، شماری «جزئیات» معین نادیده گرفته شد و در نهایت من دعوتنامه در دست، به درخواست همان دولتی که شعارش مرگ بر همهٔ یهودی ها و نابودی اسرائیل است، قدم به دهان گرگ گذاشتم.

باید اذعان کنم که پاسپورت فرانسوی من کمک شایانی کرد. مطمئن نیستم اگر فرانسه در دههٔ ۱۹۷۰ تصمیم نگرفته بود به آیت الله خمینی پناه بدهد، ایران من را راه می داد. اما ایران هنوز احترام زیادی برای فرانسه قائل است و اطمینان کامل دارم که عطوفت سیاسی کشور من در آنزمان باعث شد میزبانان من در ایران سخاوتمندانه تر رفتار کنند.

ازدواج قبلی من با یک مسلمان یمنی باعث شده بود به بسیاری از کشورهای اسلامی آزادانه سفر کنم… و حرفهٔ من به عنوان تحلیلگر سیاسی خاورمیانه و دفاع من از حق خودمختاری ملت ها بهمراه انتقاد من از عربستان سعودی به عنوان منبع اصلی اسلام بنیانگرا، به بسیاری گروه ها، به ویژه در جهان شیعه، امکان می داد با اطمینان خاطر به من اعتماد کنند. من که به شدت مایل بودم در جمع ها راه بیابم، نه اصرار می کردم و نه هدف اصلی خودم را افشا می کردم. از همان اوایل تشخیص دادم که اگر بخواهم شاهد عینی وقایع منطقه باشم باید سرم را پایین بیندازم و گوشهایم را باز کنم.

جالب است که چگونه فرودستی زن در اسلام و گرایش جوامع مسلمان به محو هویت زن پشت نام شوهر چه کمک بزرگی به مخفی ماندن اصل و نسب من کرد.

اگر خانوادهٔ من منفور بودند… و باید بگویم بارها و بارها خانوادهٔ شوهرم این را به روی من زدند، جهان بیرون هنوز من را زن یک مرد مسلمان می دید، که البته نمی توانست منشاء هیچ خطری از هیچ نوعی باشد. در نهایت قرار بود خمیر من را از نو ورز دهند و به شکلی که می خواهند درآورند تا پذیرفته شوم. گمان نمی کنم هرگز بتوانم تناقض این استدلال را درک کنم، اما، به هر حال…

اجازه بدهید همینقدر بگویم که آنقدر دیده و شنیده ام که دیگر دلم نمی خواهد آن جنون را ادامه دهم. ترجیح می دهم تجربه های زندهٔ خودم را و آنچه در سفرها و روابطم آموخته ام را به دیگران منتقل کنم. نیازی به گفتن نیست که کلامی چند برای گفتن دارم، که البته چندان با عطوفت چندانی همراه نیست.

ایران سرزمین عجیبی است، پر از تناقض و پر از چشم و همچشمی. در رسانه ها به ایرانی ها بیمهری شده و فکر می کنم اکثر اوقات درست فهمیده نشده اند. آنچه من فهمیدم این است که مردم ایران زندانی یک سیستم و یک ایدئولوژی اند که می خواهد آنها را به اطاعت از دین و نفرت از دیگران وادارد، در حالیکه اکثر آنها ذهنی سکولار دارند و تشنهٔ جهانی هستند که توسط طبقهٔ مذهبی که شباهتی به ایشان ندارد، از زندگی در آن محروم مانده اند – با این وجود بارها خود را در رژه ها پشت سر ملاهای همان رژیمی که بشدت خواهان رفتنش هستند، ‌می یابند.

ایرانی هایی که در ایران می بینید، به شدت میهن پرست هستند و عمیقا به سنت های خود پایبند هستند – و بله، این شامل هویت مذهبی آنها هم می شود، هرچند از هر طرف که نگاه کنی اعتقادات مذهبی آنها سطحی و اکثر اوقات تظاهر است. اگر ایرانی اندک علاقه ای به رژیم داشتند، هرگز مداخلهٔ خارجی ها در امور کشورشان را تحمل نمی کردند. تمام تلاش قدرت های خارجی به «مداخله» و یا دعوت به انقلاب تنها منجر به نزدیکتر شدن انبوه مردم به رهبری کشور می شد. چنین شاخص های فرهنگی را نمی بایست از نظر انداخت.

متن کامل را در لینک زیر مطالعه کنید
https://blogs.timesofisrael.com/what-my-interview-with-president-raisi-taught-me-about-iran/

ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ
کاترین پرز-شاکد، نویسنده و تحلیلگر سیاسی و مفسر امور خاورمیانه، از مشاوران پیشین َUNSC در امور یمن و نیز از کارشناسان ترور و اسلام بنیانگرا است. بیشتر بخوانید https://blogs.timesofisrael.com/author/catherine-perez-shakdam/?anchor=about-me
ﻣﻄﺎﻟﺐ ﻣﺮﺑﻮﻃﻪ