صاحبان وجدان بیدار میبایست به سخنرانی عباس اعتراض کنند
گاه یک واقعهی سیاسی به یک رگ خواب میزند و آدم را وادار به واکنش میکند. محمود عباس، رئیس تشکیلات فلسطینی که معروف به اعتدال سیاسی است، در مقابل جمعی عالیرتبه از سران کشورهای سازمان همکاریهای اسلامی سخنرانی کرد. وی متن سخنرانی خود را رها کرد تا در بارهی پیشینهی تاریخی و مذهبی یهودیت بگوید:
«… مایل نیستم به بحث مذهب یا تاریخ بپردازم زیرا آنها [با تکیه به متن اشاره آشکارا به یهودیان است] مهارتی عالی در جعل تاریخ و مذهب دارند. اما اگر به تورات مراجعه کنیم، میگوید قبیلهی کنعان پیش از پیامبر ما حضرت ابراهیم در این محل میزیستهاند و حضور آنها [قبیلههای کنعان] از آن زمان به بعد همچنان ادامه داشته و این را خود تورات میگوید. اما اگر میخواهند این تاریخ را جعل کنند، کاری که در آن استادند و در قرآن کریم نیز آمده که آنها واقعیت را جعل میکنند و میکوشند جعل کنند و به آن اعتقاد دارند، اما ما هزاران سال است ساکنان این محلایم».
آزارندهترین جنبهی سخنان عباس، صداقت او حین ابراز آن بود. به آنچه گفت باور دارد. علاوه بر این، دروغی عظیم – جعل بیرحمانهی تاریخ – را به تمامی یهودیان گذشته و حال نسبت میدهد. و اینها را با چنان فوریتی که ناگهان در طول روخوانی متن تنظیم شده، ناگهان اختیار از کف او برد، به زبان میراند. درک رهبران منطقهی ما، دشوار است. از یک سو، عباس اورشلیم شرقی را پایتخت اسرائیل میخواند، و دولت اسرائیل اورشلیم یکپارچه را پایتخت اسرائیل میداند. میتوان گفت که عباس در این مورد، عملگراتر یا معتدلتر است.
در نتیجه، ما مردمی که وجدان بیدار داریم، میبایست تصمیم خود را بگیریم. میتوانیم اهانت عمیق آقای عباس نسبت به تاریخچهی درستکاری و تاریخ قومی، و مذهب یهودیت نادیده بگیریم. یا، میتوانیم موضعی علنی در مقابل آن اتخاذ کنیم.
در انجمن حقوق بشر برخی معتقدند در اسرائیل و در میان جوامع یهودی خارج از کشور سازمانهایی موجودند که وظیفهشان دقیقا دفاع از یهودیان و یهودیت در مقابل چنین اهانتهایی است. میگویند، هدف ما، گستردهتر و متمرکزتر است. ما بر حقوق بشر تمرکز داریم و نه بر مناقشات میان اقوام اسرائیل و سرزمینهای اشغالی. دغدغههای گستردهتری هم داریم، به این معنا که مسائل حقوق بشری زمانی به میان میآید که به کرامت بشری اهانت صورت گرفته باشد، پس وقتی که پای سرزمینی پیش میآید که پنجاه سال تحت اشغال بوده، به آن معناست که کرامت انسانی فلسطینیان تمام مدت مورد اهانت دارد. اولویت ما میبایست این باشد. انرژی ما میبایست اینجا صرف شود. بگذاریم دفاع از تاریخ یهودیت و مذهب یهودیت را به جناح سوم واگذاریم، یعنی «سازمانهای دفاع از یهودیت». مسلم است که هیأتهای نمایندگان، انجمن ضد افترا، کمیتهها و کنگرههای گوناگون، خود میدانند چگونه به آقای عباس پاسخ دهند. این مسؤولیت آنهاست، نه ما.
اما این کافی نیست، به دو دلیل. اول آن که، حقوق بشر قابل تمایز و تقسیم نیست. نمیتوان در مقابل عبارات اسلامستیز که گاه بیگاه در میادین عمومی اسرائیل شنیده میشود موضعی قاطع اتخاذ کرد و سپس بر عبارات عمیقا یهودیستیز که به زبان رهبران عالیرتبهی فلسطینی جاری میشود، چشم بست. مخالفت ما میبایست با همهی انواع تعبیض و تعصب باشد وگرنه اعتبار خود در مخالفت با انواع تبعیض را از دست میدهیم.
دوم آن که، میبایست درک کنیم که مردم اسرائیل بیشتر از سهم خود تجربهی فاجعه و آزار داشتهاند. یکی از دلایلی که سازمانّای حقوق بشری جذابیت خود را در میدانهای عمومی اسرائیل از دست دادند این بوده که در طول حیات یک نسل، ما به زبانی مطلق سخن میگوییم انگار که شنوندگان ما انجمنهای آکادمیکاند. اما هوشمندی احساسی به ما میگوید که میبایست با مردمی تجربهی زندگیشان متفاوت بوده به زبان متفاوتی سخن بگوییم.
در واقع، عجیب این میبود که اسرائیلیها، هم یهودیان و هم عربها، پیامد فجایعی که بر آنها رفته را در طول نسلها در حافظهی جمعی خود حمل نکرده باشند. میبایست با مردمی که شاید پدربزرگ و مادربزرگشان قربانی هولوکاست بوده، زیر سرکوبهای استالینی زیسته، یا در معرض تعبیضهای عمیق و پاکسازیهای نژادی جهان عرب قرار داشته، به زبانی سخن بگوییم که موثر باشد. اگر فلسطینی هستند، پیامد فاجعهبار نکبت – تاریخچهی مصیبتبار سرنوشت مردم خود در قرن بیستم و تحت ستم اسرائیل و همسایهها و میزبانهای عرب خود را بر دوش خود دارند. پدر و مادرهای اسرائیلی شاید علاوه بر سختیهای معمول روزانه، تصادفات جادهای، بیماریها، فشارهای اقتصادی، چیزی حدود پنج شش جنگ را تجربه کرده باشند، ترور و تروریسم را در روزمرهی خود زیسته باشند. عجیب خواهد بود اگر در گفتگو با یهودیان اسرائیل، نگرانی عظیمی که بر آنها سایه افکنده و مدام در گفتههاشان شنیده میشود – نگرانی برای ایمنی و امنیت خود و خانوادهشان – در نظر گرفته نشود.
این مورد که معمولا در روندهای صلح نادیده میشود، به ما میآموزد چگونه رهبران سیاسی میتوانند مردم را خطاب قرار داده و به جامعه انگیزه ببخشند. نشان میدهد که، اگر از زبان رهبران مورد اعتماد خود بشنوند، به گونهای ترسهای آنها درک شده باشد و امنیت ایشان تضمین شده باشد، اسرائيلیها به شکل گستردهای حامی عقبنشینی هستند و نسل اخیر حاضر بوده در راستای صلح، خطر به جان بخرد. بگین، رابین، شارون، بهتر از بسیاری از کسان در جوامع حقوق بشری امروز، میدانستند چگونه با مردم اسرائیل وارد گفتگو شوند. یک جامعهی فاجعهدیده واکنش خوبی به زورگویی و قلدری ندارد بخصوص اگر موضوع دائمی یک اهانت هماهنگیشدهی جهانی در راستای مشروعیتزدایی از او باشد؛ اما جامعهی اسرائیلی ثابت کرده است که مقابله به مثل نمیکند و اگر رویکردی مناسب ببیند حاضر است خطر کند. مردمانی که صاحب وجدان بیدارند میبایست درک متقابل و همزمان سرزنش خود را هنگامی با نقض حقوق بشر روبرو میشوند، با صدای بلند اعلام کنند.
اگر ما، صاحبان وجدان بیدار، میخواهیم اعتبار خود را در جامعهی اسرائیل از نو به دست آوریم، میبایست مردم اسرائیل را با همان زبانی خطاب قرار دهیم که پرستار، بیماری دردمند را خطاب میکند. میبایست نشان دهیم که با درد او همدلی داریم. نگرانیهای او را میفهمیم. باور داریم که ترسهای او مشروعاند، توهم نیستند. در چنین صورتی است که قادر خواهیم بود گفت و شنودهایی را پایه بریزیم که برای فاجعه از سر گذراندگان انگیزهبخش است. روشهای دیگر اگرچه ممکن است خودخواهی گوینده را ارضاء کند، اما تجربه نشان داده که اتلاف وقت و انرژی بوده است.
متن کامل را در لینک زیر مطالعه کنید
http://blogs.timesofisrael.com/people-of-conscience-need-to-criticize-abbass-speech/