یهودیه و جعل کتاب توسط “اهل کتاب”!
روز 12 اکتبر جاری، هیاتِ اجراییِ سازمانِ علمی و فرهنگیِ ملل متحد، یونسکو، قطعنامهای را تحت عنوان “فلسطین اشغالی” به تصویب رساند که بلافاصله با واکنشهای مختلفی در فضای رسانهای روبرو شد. تدوینکنندگان و حامیان این قطعنامه کشورهای عربی الجزایر، مراکش، لبنان، مصر، قطر و سودان بودند. آنچه در متن قطعنامه بیش از هر چیز جدالبرانگیز شد این است که تهیهکنندگان آن از مجموعه اماکن مقدس یهودی یا «بیت همیقداش» به عبری، معروف به معبد اورشلیم واقع در کوه معبد، تنها با نام اسلامی و عربی آن، یعنی مسجدالاقصی در بیتالمقدس، یاد کرده، هیچ اشارهای به ریشه و هویتِ تاریخیِ یهودیِ این اماکن نداشتهاند. گویی آنچه به زور شمشیر به “فتوحات” جیش اسلام افزوده شود، باید از هویت تاریخی و سنتیاش تهی گشته و ظاهر و باطن خود را یکجا تسلیم کند! یا، به دیگر عبارت، شرایط ذمّه را بپذیرد و دم برنیآورد. ذمّه، از ریشه ذَمَمَ، به معنی عهد، کفالت، امان، حرمت، حق و ضمان، در اصطلاح به غیرمسلمانان اهل کتاب گفته میشود، یعنی به آنهایی که با مسلمانان عهد بستهاند تا در “پناه دولت اسلام در امان باشند و از میان سه گزینه پذیرش اسلام، جنگ یا التزام به شرایط ذمه” راه سوم یا شرایطی را که دولت اسلامی برای آنها تعیین میکند، بپذیرند! مشکل “دولت اسلام” در پافشاری بر هویت مطلق و انحصاریِ اسلامیِ این اماکن در این است که یهودیان هیچ تمایلی به پذیرش شرایط ذمّه از خود نشان نمیدهند!
اینکه اعراب از تصویب چنین قطعنامهای به وجد آمده باشند، جای تعجب ندارد. خاصه آنکه یونسکو در پُختوپَزِ متونی از این دست، یَدِ طولانی دارد! آنچه در این وانفسا تعجببرانگیز است، یکی نفیِ هویتِ تاریخیِ این اماکن و دیگری هایوهویِ بیربطِ کارگزارانِ حکومت اسلامی در ایران است، که نه دستی در تهیه متن کذایی داشته و نه اصلاً و اصولاً در مناقشه و مجادلات اعراب با اسرائیل، نه سر پیازند و نه ته پیاز! برای اختصار کلام، این هر دو موضوع را در اینجا به هم پیوند زده و تنها به یک مورد اشاره میکنم، که مشت نمونه خروار است.
روزنامه اصلاحطلب اعتماد در این رابطه در صفحه نخست شماره 3652 پنجشنبه 29 مهرماه 1395 خود، مطلبی دارد تحت عنوان “ستیز اسرائیل با تاریخ” بقلم آقای دکتر محمود محمدی، سخنگوی سابق وزارت “نه شرقی نه غربی” جمهوری اسلامی. جناب دکتر در این باره مینویسد: “براساس اين قطعنامه، مسجد الاقصي، مكاني كاملا اسلامي است و ربطي به يهوديت ندارد در حالي كه صهيونيستها معتقد هستند كه مسجد الاقصي يا به قول خودشان كوه معبد، مكاني با صبغه و تاريخي يهودي است و استدلالهايشان مبني بر سرزمين موعود نيز بر همين ادعاهاست. به عبارتي، يونسكو تاكيد كرده است هيچ ارتباط ديني ميان مسجد الاقصي در شهر قدس اشغالي با يهوديان وجود ندارد و قدس مكاني مقدس تنها براي مسلمانان است.”
در ارتباط با هویت نگارنده نخست این نکته را یادآور شوم که جناب دکتر، مدرک دکترای خود را در سال 1367 همزمان با مدیریت رسانهایِ نمایندگیِ دیپلماتیکِ حکومتِ اسلامیِ ایران در ایتالیا و از موسسه شرقشناسی شهر ناپل گرفته است. به عبارت دیگر، هم مدیر پرکار مطبوعاتی بوده و دیپلماتِ انقلابیِ تماموقت، و هم زبان ایتالیایی یاد گرفته و واحدهای درسی مقطع دکترا را یکی پس از دیگری با حاضر شدن سر کلاس درس پشت سر گذاشته، و هم پژوهشهای علمی کرده و رساله نوشته!
حال برگردیم سر اصل موضوع یعنی نفی هویتِ یهودیِ اماکن مقدس اورشلیم که گویی “هیچ ربطی به یهودیت نداشته و مکانی مقدس تنها برای مسلمانان است”.
کتاب عزرا نقل بازسازی اورشلیم و معبد یهودیان توسط کورش بزرگ در نخستین سال فرمانرواییِ بنیانگذار ایران و تاریخ کشورمان میباشد. در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، نام کورش 23 بار بطور مشخص ذکر شده است و همین نکته نشاندهنده اهمیّت فوقالعاده این شخصیت تاریخی ایرانی در تمدّن و تاریخ یهودآمسیحایی بشمار میرود. میدانیم که با فرمانروایی کورش و آغاز تاریخ ایران بود که یهودیان از اسارت بابلیان نجات یافته، آن عده از ایشان که راه بازگشت به اورشلیم را در پی گرفتند، در پناه و با حمایت مالی و سیاسی و نظامی ایران به بازسازی شهر تاریخی و اماکن مقدس خویش همّت گماردند و در همین دوره بود که کاتبان یهودی به تدوین کتب مقدس خویش مشغول شدند. و نیز میدانیم که کورش تنها جنتیل یا غیریهودی است که در کتاب مقدس به لقب مسیحا شناخته شده است و همین کتاب است که یادآور میگردد که فرمانروایی وی، یعنی شکلگیری تاریخیِ کشوری بنام ایران، و دستور این پادشاه ایرانی مبنی بر بازسازی معبد یهود در اورشلیم، “فصل جدیدی در زندگی یهودیان ایجاد کرد.”
دانشنامه ایرانیکا، یعنی معتبرترین مرجع علمی و آکادمیک برای مقولات ایرانشناسی، در این رابطه میگوید: “بنابر استوانه یا منشور کورش، وی به آن دسته از خارجیانی که به زور در بابل مستقر شده بودند و از جمله به یهودیانی که در این دیار در اسارت بابلیان به سر میبردند، اجازه داد تا به سرزمین خویش بازگشته، و یهودیان را مجاز داشت تا معبد خویش در اورشلیم را بازسازی کنند.” دانشنامه ایرانیکا در این باره میافزاید که دو نسخه از دستور کورش در ارتباط با بازسازی معبد یهود در اورشلیم در متون تاریخی باقی مانده است، “یکی به عبری و دیگری به آرامی در کتاب عزرا.”
تاریخ سیاسی هخامنشیان نیز که در ۱۹۸۵ بقلم محمد عبدالقدیرویچ داندامایف روسی منتشر شد (ترجمههای انگلیسی در 1989 و فارسی در 1389) در این باره میگوید: “کوروش در تاریخ ۵۳۸ پیش از میلاد به یهودیان اجازه داد که از اسارت بابلیها بیرون آیند و به زادگاه خود بازگردند و معبد اورشلیم را بازسازی کنند. بعلاوه کوروش ششبازار را که رهبر یهودیان در اسارت بود و از تبار داوود، به عنوان فرماندار منطقه یهودیه منصوب نمود.”
و اما یهودیه چیست و به کجا گویند؟
دکتر جان برکویست، متخصص تورات و عهد عتیق، اثری دارد تحت عنوان “یهودیت زیر سلطه ایران: یک نگرش اجتماعی و تاریخی”، که به انگلیسی در 1995 در ایالات متحده منتشر شده است. جلد سوّم پادیاوند، پژوهشنامه تاریخ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی یهود ایرانی، مجموعهای علمی که به کوشش پروفسور آمنون نتصر، استاد کرسی ایرانشناسیِ دانشگاه عبری اورشلیم، در دهه 90 میلادی منتشر شد، در مقالهای از ناهید پیرنظر در رابطه با پژوهشهای جان برکویست و اثری که به آن اشاره رفت میگوید: “این کتاب اوضاع و محیط سیاسی دو قرن حکومت ایران را در یهودیه (ایالت یهود)، از اسارت بابل تا پایان سلسله هخامنشی، مورد بررسی قرار میدهد.” زیرنویس این مقاله در ارتباط با ریشه تاریخی واژه “یهودیه” یا “ایالت یهود” میافزاید: “ایالت یهود (یا یهودیه) نامی است که ایرانیان بر منطقه اورشلیم و نواحی اطراف آن گذاشته بودند.” به استناد برکویست و پژوهشگران پادیاوند، ایران، به عنوان “عامل خارجی” در تکوین تاریخ یهود، “در روند تشکیل و تکامل یهودیت، در زمینههای اجتماعی، سیاسی و دینی” از تاثیرگذارترین عوامل بوده است: “یهودیه به عنوان یک مستعمره ایرانی از نظر سیاسی تحت نفوذ سیاست خارجی ایران قرار داشت. این نفوذ بر زندگی اهالی یهودیه بیتأثیر نبود… تغییرات درازمدّت در یهودیه را میتوان حاصل دو عامل اصلی (خارجی و داخلی) بشمار آورد. عامل اول، بازگشت تدریجی جمعیت متولد در بابل به اورشلیم است… عامل دوم، اعتقاد اشعیای دوم (از پیامبران عهد عتیق) در برابری اراده الهی با سیاست ایرانی میباشد. چنین طرز فکری با وفاداری طبقه حاکمه یهودیه نسبت به حکومت ایران توأم بود…” (پادیاوند، ج 3، ص 371 تا 374)
مشکل من با قطعنامههای آنچنانیِ یونسکو و امثالهم، موضعگیری اعراب نیست، چرا که ایشان مشکلات خودشان را دارند و زبانشان زبان قرآن است و دولتشان دولت اسلام و تاریخشان تاریخ خلافت.
مشکل منِ ایرانی با آن دسته از بهاصطلاح ایرانیانی است که هویّتِ اسلامیشان بر هویّتِ ایرانیشان اولویّت پیدا کرده است. مشکل من با آن دسته از بهاصطلاح ایرانیانی است که به اورشلیم میگویند بیتالمقدس و همصدا با اعراب و حکومت اسلامی در ایران، هویّتِ یهودیِ اماکن را زیر سئوال میبرند.
پادیاوند، به معنی “پیروزمند”، واژهای است پهلوی که جایِپایِ آن را میتوان در کتیبههای پهلوی و در دستنوشتههای یهودیان ایران پیدا کرد. این واژه “نماد دوام و پادیاوندی ارتباط فرهنگی میان دو ملت باستانی ایران و یهود است” (پژوهشنامه پادیاوند، ج یکم، ص پانزدهم). آنهایی که ایران را بنیان گذاردند و سرفصل و آغازگر تاریخ میهن ما شدند، به اورشلیم و نواحی اطراف آن میگفتند “یهودیه” و به پیوند تاریخی و فرهنگیِ ناگسستنیِ دو ملتِ باستانیِ ایران و یهود میگفتند “پادیاوند”. این را “دکتر” محمود محمدی نه میفهمد و نه قطعاً میخواهد بفهمد. ولی این را همه آنهایی که هویّت خود را پیش از هر چیز دیگری نخست ایرانی میدانند، هم باید بدانند و هم باید بفهمند و هم باید بکار ببندند.