با همسایه، رو در رو باش
ایزیدور کافمن، (۱۸۵۳-۱۹۲۱) تصاویری از یهودیان در اماکن بیشکوه و جلال، در دوران امپراطوری اتریش-مجارستان ترسیم کرده است.
از دربار امپراطور هبسبورگ، قیصر پروس، و تزار روسیه موفق به دریافت نشان افتخار شد.
اما آیا کسی نام او را شنیده است؟
شاید نشنیده باشند. من نشنیدهام. دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ.
اما یک بار دیگر نگاه کنیم.
و من به واقع میبایست یک بار دیگر نگاه کنم. زیرا…
زیرا مردی اینجاست که من میتوانستم در پیادهروهای لهستان دیده باشم.
اگر به این خاطر نبود که …
و اینجا مردی است که میتوانست در چدری در شهر من به مطالعه مشغول باشد و یا پیشنمازی باشد در شول.
فقط این که…
خوانندههای دائمی من میدانند که من ساکن لهستانام.
اینها چهرههایی هستند که امروزه از لهستان غایباند.
این چهرههایی هستند که من حسرت دیدنشان را دارم.
این چهرهها جان دارند. انساناند و انسانیاند. زندهاند.
اما مردانی که صاحب این چهرهها بودهاند دیگر زنده نیستند.
اینجا نیستند.
اما این کافمن، که بود؟
دائرهالمعارف بزرگ یهودیان در ۱۹۰۶ میگوید «وی قرار بود مشغول به تجارت باشد، و میتوانست در سالهای بعدتر عمر خود به نقاشی بپردازد».
از منظر دائرهالمعارف «بعدتر» به معنای ۲۲ سال پس از آن که وی شروع به نقاشی کرد، میباشد. (دائرهالمعارف را کمیتهی مادرزنها نوشتهاند.)
در ۱۸۷۵، کافمن به لندس-زیخنشول (به معنای لغوی مدرسه نقاشی ایالتی) در بوداپست رفت و یک سال آنجا ماند.
در ۱۸۷۶ به وین رفت و اما نتوانست به دانشگاه هنرهای زیبا راه یابد. (حدس میزنید چرا). به جای آن، به شاگردی پرترهنگار جوزف ماتاس آینر در آمد که به خاطر آثاری مانند «تصویر زن و سگاش» معروف است.
به خمیازه افتادیم.
و همچنان در مسیر دانشگاهی، دوباره به مدرسهی نقاشی وین برگشت.
اندکی بعد، به شاگردی جوزف ماتیاس ترنکوالد، نقاش چک اتریشی که به خاطر تابلوهای تاریخی که در بزرگنمایی موضوعات ملی معروف است، در آمد.
تا اینجا همه چی معمولی پیش رفته.
پس چرا ایزیدور کافمن تصمیم گرفت که یهودیها را برای ما بکشد؟ چه باعث شد از وین خارج شود و به میان غازچرانهای خیابانهای آرکادیای لهستان حاسدی برود؟
معلوم نیست.
مردم کافممن را به عنوان نقاش موضوعی میشناسند – یعنی دست توی موهاش فرو میبرند و بهش میگویند بانمک است. نقاش موضوعی کسی است که برای شما تصاویری از دهقانان میکشد با شمع، یا دخترها و پسرهایی با لباس سنتی که دور چاه با هم حال میکنند.
کافمن اما فرق دارد.
این بچه راه خودش را میرود.
تصور میکنم میشناسماش.
این تصویر جانی دارد که از سبک، و شیوه، فراتر میرود.
و سؤالی که جواب نیافته: چه باعث شد کافمن برود و در میان یهودیان مؤمن لهستان بماند؟
شاید به این خاطر باشد که اگرچه در وین درگذشت، اما در آراد به دنیا آمده بود، ۱۴۵ مایلی جنوب شرقی بوداپست.
آراد اکنون در رومانیا است. در زمان کافمن در مجارستان بود.
آن موقع هم مثل امروز، شباهتی به پاریس نداشته است.
و اینجا زادگاه کافمن است. پس، چرا باید برگردد به جنگل؟
شاید مسأله، هویت است.
هویت:
از ۲۰۱۴ تا کنون، تاریخدان مشهور سیمون سخاما بخشهایی از کتاب داستان یهودیان را منتشر کرده است. در همان سال، یک مستند زیبای پنج قسمتی به همین اسم به بازار فرستاد.
در قسمت پنجم، که ناماش بازی سرنوشت است، فیلم، داستان رهایی یهودیان اروپا پس از ۱۷۸۹ را پوشش میدهد – سخاما به فعالیت موسیقایی فلیکس مندلسون آهنگسار میپردازد: فلیکس نوادهی موسا مندلسون، مسکی بزرگ است.
اما فلیکس غیریهودی بود. علیرغم این که خانوادهاش یهودی بودند، پدرش او را در هفت سالگی به عنوان مسیحی، غسل تعمید داده بود تا آیندهاش را تأمین کرده باشد.
سخاما میگوید: فلیکس مندلسون اما یک یهودی بود. علیرغم غسل تعمید. علیرغم علاقهی شدید خودش به حذف هویت یهودی خود، و همرنگ شدن با دیگران و «وانمود» کردن.
سند روح غیرقابل سرکوب مندلسون در کنسرت ویولن او در ای-ماینور است. در ۱۸۴۴ یک بار اجرا شد، درست سه سال پیش از مرگ او.
موسیقی، سند سخاما است.
به این آوای ویولن گوش بدهید. در ساعات آخر زندگیاش، یهودیتی که مندلسون تمام عمر سعی در سرکوب داشت ناگهان بیرون میجهد.
سخاما با نورمن لبرخت منتقد مصاحبه کرده است:
او موسیقیدانی است که در دوران رمانتیسیسم زندگی میکند که همه خواهان یک برچسباند و همه خواهان یک هویت.
مندلسون هرگر به پیشینهی یهودی خود اشاره نکرد. مندلسون، در انکار بود.
اما مشهورترین اثر او، نشانههای یهودیت دارد. نگاه کنید به کنسرت ویولن ای-ماینور و بگویید آیا این یک اثر یهودی نیست؟
دارد منفجر میشود. از درون سازندهی آهنگ بیرون میزند و در صدای ویولناش شنیده میشود. نیرویی است غیرقابل مهار. از احساسات سرکوب شده حرف میزند و ایدههای سرکوب شده… و در مورد مندلسون، هویت سرکوب شده.
وقتی زمان اجرا میرسد، مندلسحون نمیتواند اجرا کند. متشنج میشود. حالش بد میشود.
کسی دیگری برای اجرا برمیگزیند.
خیلی شخصی و نزدیک به جان اوست. نمیتواند.
خیلی شخصی است.
از هم پاشیدگی در شب گشایش کنسرت: منطق عمیق تاریخ با حوصله سر باز میکند.
و این چه ربطی دارد به کافمن؟
شاید دلیل خروج کافمن از اتریش هم همین باشد.
شاید این توضیحی باشد بر این که چرا سالهای عمرش را به عنوان نقاش دورهگرد در شرایط بد گذراند – کسی که میتوانست در رفاه زندگی کند، مانند مالی پیکون در فیلمی که در ۱۹۳۶ در لهستان ساخت.
متن کامل را در لینک زیر مطالعه کنید
http://blogs.timesofisrael.com/face-the-neighbors/