زنهار از سیاست خارجی دولتهای فاشیستی
حالا معلوم شده که دو ابرقدرت پیشین جهانی در حال تبدیل به نیرومندترین دولتهای فاشیستی جهان هستند. روسیه بنا به سنت و در دوران گذشته یک نوع دولت فاشیستی داشته است. ایالات متحدهی آمریکا اما در حال تبدیل به یک دولت فاشیستی است.
سه عامل اساسی در تعریف دولت فاشیست نقش دارند: رهبری قهریهی سیاسی، یکیشدن قدرت حکومتی و قدرت اقتصاد شرکتی، و عوامگرایی سیاسی. اگر مشخصههای عرضی دیگری نظیری موقعیت جغرافیایی و زبان و هویت گروه قومیای که جهت وحدت ملی سپر بلا قرار میگیرد را نادیده بگیریم، این سه عامل اساس فاشیسم را تشکیل میدهند.
مایکل کینزلی در مقالهی ۹ دسامبر ۲۰۱۶ خود در واشینگتنپست با عنوان «دونالد ترامپ واقعا یک فاشیست است» بهدرستی نوشت که «همهی رفتارهای ظاهرا دمدمی [ترامپ] را میتوان با تصور فاشیستبودن ترامپ – اگر نه توجیه – توضیح داد. فاشیست به معنای آدمی نیست که از هر نظر آدم بدی است، بل آدمی است که صادقانه باور دارد که ترکیب زهرآگین دولت قدرتمند و شرکتهای قدرتمند باید ملت و جهان را اداره کند. وی در حرفهی پیشیناش از جانب شرکتهای بزرگ با دولت مذاکره میکرد؛ حالا جای تیمها را عوض کرده. اما بازی همان بازی قبل است».
این مسأله قطعا ترسآور است. اما ما با ترس و انکارگری قصد داریم تا مشخصههای سیاست خارجی دولتهای فاشیست را فراموش کنیم. حقیقتا کمحافظهای داریم.
پیمان عدم تجاوز آگوست ۱۹۳۹ بین آلمان نازی و اتحاد شوروی مقدمهای بود بر تجاوز لهستان به دست آلمان در سپتامبر ۱۹۳۹، که جنگ جهانی دوم را برافروخت. (وقتی هیتلر دو سال بعد تصمیم گرفت تا به اتحاد شوروی حمله کند، گزارش شده که استالین از این خیانت رفیق خود متحیر شده بود).
پیمان سهجانبهی ۱۹۴۰، آلمان و ایتالیا و ژاپن را تحت عنوان نیروهای محور متحد ساخت و یک سال بعد ژاپن در پرل هاربر به ایالات متحده حمله کرد. البته، بازندهی بزرگ نیروهای محور، ایتالیای بدبخت بود که برخلاف آلمان و ژاپن هیچگاه از خسارات ناشی از محاسبات اشتباهی و سرنوشتساز موسولینی بهبودی نیافت و امروزه نیز یکی از بیثباتترین دولتهای جهان میباشد.
بعد چه؟ اگر دولتهای فاشیستی نوعا توافقات دوجانبهی عدم تجاوز امضا میکنند تا مقدمهای شود برای مداخلهی عظیم نظامی در کشور سوم، قربانی بعدی این دو ابرقدرت فاشیست و نوظهور جهان کدام کشور خواهد بود؟
سوریه را فراموش کنید. سوریه تمام شده است. حلب همانا لیدیسهی دنیای نوین است: برخی از شهروندان لیدیسهی چکسلاواکی در سال ۱۹۴۲ آلمان را به مبارزه طلبید و در نتیجه این شهر با خاک یکسان شد و هیچ بازماندهای باقی نماند. حقیقت دارد که پیروزی کامل اسد و روسها گویا میتواند به سوریه و بهویژه به بخش غربی آن مقداری ثبات ببخشد، و شکی نیست که این امر موجب آسایش کشورهای همسایهی سوریه خواهد شد.
نه، دست نامزدهای جدید اما برای همگان رو شده. روسیه، با گسترش اراضی خود، فقط به امنیت مرزهای خودش اهمیت میدهد و بیش از هزار سال است که این کار را با وسواس شدیدی نیز انجام داده است. اینکه سه کشور بالتیک (لیتوانی و لتونی و استونی) به ناتو پیوستهاند، لعن و تکفیری بر روسیه است. حتی همینکه اوکراین به فکر چنین کاری افتاد، کافی بود تا تهاجم روسیه به این کشور در سال ۲۰۱۴ عملی شود. دونالد ترامپ پیشتر اظهار کرده بود که ناتو نیازمند بازنگری است. پس، با یک توافق عدم تجاوز بین روسیه و ایالات متحده، روسیه به کدام سمت خواهد چرخید؟ به غرب و جنوب غربی مرزهای خود.
زنهار از سیاست خارجی دولتهای فاشیستی. زیرا در پایان، آنها هستند که میبازند. و متحدان کوچکتر آنها، نظیر ایتالیا، بدتر از آنها میبازند. و اسرائیل؟ این همان مبحثی است که جامعه یهودیان آمریکا باید بدان بپردازند، و در نتیجه باید با اسرائیل نیز درگیر شوند. بسیاری از اسرائیلیها (و یهودیان آمریکایی) ممکن است با آغوش باز از دونالد ترامپ استقبال کنند، و بسیاری دیگر نیز ممکن است مشکلی با ولادیمیر پوتین نداشته باشند. اما مهم است که متحدان شما و متحدان متحدین شما چه کسانی هستند. متحد متحد شما ضرورتا دوست شما نیست.