وقتی داعش به کردستان حمله کرد، من آنجا بودم
سرباز با شوخی به همقطارهایش گفت «شانس اینها را ببین». هنوز یک دقیقه نشده بود که به پایگاه مرزی این پشمرگه رسیده بودیم که ناگهان ۱۵ رزمندهی داعش از فاصلهای کمتر از یک کیلومتر شروع کردند به تیراندازی با داشکای کالیبر ۵۰ و آر پی جی. وقتی که در ادامهی سفری به کشورهای مورد علاقهام، از کردستان عراق نیز بازدید کردیم، هرگز به فکرم نمیرسید که شاهد چنین صحنهای باشم. رفته بودم آنجا که دوستی را ببینیم، از موقعیت محیط سر دربیاورم، و با قانونگزارها و رهبران بازار صنعتی در مورد تجاربشان مذاکره کنم.
امتیاز سفرهای غیررسمی، بیسروصدا بودن آن است. به جای آن که آدم همراه یک تور مقرراتی از جایی به جایی برود، میتواند خودش سفر کند و هرچقدر که بخواهد در محل گردش کند. برای همین به محض این که شانس بازدید از شهر تازه آزادشدهی سنجار یا آنطور که کردها میگویند، شینگال، را پیدا کردم روی هوا زدم. میخواستم با چشم خودم ببینم داعش واقعا دست به چه بیرحمیهایی زده و این مردم قهرمان چگونه با آنها مقابله کردهاند.
اولین بار من نبود که به این منطقهی جنگی سفر کرده بودم. هنگامی که در پارلمان بودم، از خط مقدم جبهه جنگ با داعش، از پایگاه مرزی امن سازمان ملل در بلندیهای جولان اسرائيل دیدن کرده بودم و نیز از اعضای هیأتی در بغداد بود. اما سنجار، و بخصوص کوهی که به همین نام در همسایگی این شهر است، برای من از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. این همان جایی است که به نام شاخهی شیطانی اسلام داعشی، هزاران تن یزیدی به قتل رسیدند و به بردگی گرفته شدند. خشونت آشکار این جنایتها توجه جهانیان را به خود جلب کرد و من که آن زمان از کرسیعقبنشینهای پارلمان بودم از افزایش دستکم دوبرابری پناهندههایی که در استرالیا پذیرفته میشدند حمایت کردم که در اقدامی بشردوستانه از قوانین شدید امنیت مرزی کشور فاصله گرفت.
روز قبل از آن که با پشمرگه دیدار کنم، با پای برهنه از صحن معبد مقدس یزدیان، لالیش، گذر کرده بودم، عطر روغن زیتون را استشمام کرده بودم که بنا به سنت دود میشود تا برای جهان صلح به ارمغان بیاورد. پیرمرد مهربانی به نام احمد وقت گذاشت و برای من از باورها و سنتهایشان تعریف کرد. او در موصل زندگی کرده بود. وقتی پرسیدم آیا با آزادی شهر که توقع میرود تا پایان امسال به دست بیاید، امید بازگشت به شهر را دارد یا نه، و او سری تکان داد و با آرامی انگشتش از این سر تا آن سر گلوگاه خود کشید.
اگرچه حملهی هماهنگشدهای نظیر حملهای که ما از داعش دیدیم زیاد اتفاق نمیافتد، اما سکوت سنگین سربازان نشان میداد که چقدر به وقوع چنین صحنههایی عادت کردهاند. هرچه از مهماننوازی و وجدان این مردان بگویم کم گفتهام. حتی بعد از این که همهی ما به زمین افتادیم، گرد و خاک لباس ما را تکاندند. روزی بود پر از گرد و خاک، و شاید برای همین داعش آن لحظه را برای حمله برگزید، اما سربازها به ما گفتند که به امید پشتیبانی هوایی موضع گرفتند. در سکوتی که بعد از حمله پیش آمد، به ما گفته شد که عقبنشینی کنیم، سریع.
وقتی که به مرکز شهر برگشتیم، صدای جتهای نیروهای متحدین همچنان در هوا پیچیده بود. کمی بعد به ما گفته شد دو تا از حملههای هوایی به نیروهای داعش اصابت کرده و آنها را به عقب رانده است. این یادآوری خوبی بود از نقش مؤثری که نیروهای هوایی ما در عراق و سوریه دارد و درسی بود که سربازان از من خواستند که در برگشت به خانه به یاد داشته باشم.
اگرچه شاید آنروز ما شانس زیادی نداشتیم، اکنون من اطمینان بیشتری دارم که آن دسته از ما که «در سرزمین خوشبخت استرالیا» زندگی میکنیم مسؤولیت و تعهد اخلاقی نسبت به بدبختیهای بشری داریم و میبایست با قاطعیت بینالمللی بیشتری عمل کنیم و در انزوای امنیت خود باقی نمانیم. کردستان بیش از دیگر مناطق میبایست از حمایت ما برخوردار شود. تا سال ۲۰۱۴، گفتگوهای خوشبینانهای در میان بود که کردستان بدل به دوبی تازهای بشود. و سپس در طول چند ماه، داعش به پایتخت آنها حمله کرد، قیمت نفت در بازارهای جهانی افزایش یافت و سپس یک سوم از جمعیت به سرزمین آنها پناهنده شد. این بیش از سه برابر مقداری است که حتی کشورهای تثبیت شده نیز ظرفیت پذیرشاش را دارند، چه برسد به کشوری نیمهخودمختار که تازه از سرکوب سالها سربلند میکند. با وجود آنها تاب آوردند. مردم کرد در تصمیم خود برای دستیابی به سرزمینی صلحآمیز، مرفه، مستقل از آن خودشان قاطع و پابرجا هستند. با وجود این که با دشواریهای عظیم اقتصادی و سیاسی روبرویند، کردستان عراق یکی از تنها بارقههای امید در خاورمیانهی فرقهگرا است. در این سرزمین که مذاهب باستانی در آن ریشه دارد، اتکای دولت به کثرتگرایی غیرقابل تردید است. آنها حتی خواستار بازگشت جمعیت تاریخی یهودی هستند.
سیاست پایای «عراق واحد» از بعضی جهات قابل درک است اما دیگر در حال حاضر با وضعیت موجود همخوانی ندارد. باور من این است که ما نه تنها میبایست از نیروهای دفاعی کردستان حمایت کنیم، بلکه باید به کردها در ساخت و آبادانی کشور خود نیز یاری برسانیم. نظیر همین، استرالیا مدتها پیش از آن که کمیتهی سیاسی بین المللی به چنین نتیجهای برسد، آمادهی اقدام برای کمک به تیمور شرقی در موقعیتی مشابه بود. چرا حالا نباید همین کمک به کردها بشود؟ در میان ویرانههای سنجار دیدیم که خانههای یزدیها را داعش با اسپری رنگی سیاه نشانهگذاری «ورود مطلقا ممنوع» کرده بود. چنین صحنههای آشکاری خاطرات قتلعامهای نازیها را زنده میکند. امید من این است که بتوانیم به زودی در چشم مردم این سرزمین نگاه کنیم و بگوییم «دیگر، هرگز».